پسر چوپان

داستان های کوتاه ، خاطرات ، دل نوشته ها ، دلتنگی ها

پسر چوپان

داستان های کوتاه ، خاطرات ، دل نوشته ها ، دلتنگی ها

پسر چوپان

پدرم چوپان بود 50 سال چوپانی.
مادرم دختر برزگر بود ، خانه داری، خیاطی ، گلدوزی، قالیبافی، دروگری ، خرمنکوبی و همه کارهای زنانه عشایر(مختابادی) با هنر 26 محصول از شیر و شیردوشی گله گوسفندان...
ودر کنار همه اینها چه زیبا مادری کرد برای من و برادرانم

و من شدم پزشک ، بعد ها انشاء الله خواهم گفت چرا؟
حال چند وقتی است دوست دارم بنویسم

  • ۰
  • ۰

تولد پسر چوپان

این پست در 14 مرداد نوشته شده بود البته شناسنامه را در 5 آبان گرفتند

نیمه های شب نیمه تابستان

سروصدای زنان کلاته، علیجان را از خواب بیدار می کند.

-          باید به کلاته حیدر بروی

علیجان لباس پوشید، الاغی راهوار از اصطبل خارج کرد. رواندازی تمیز بر پالن انداخت و شتابان در تیرگی شب گرم تابستانی به سمت کلاته حیدر رفت.

پارس سگ های کلاته حیدر او را متوقف ساخت، برزگر  خواب آلود سئوال از رهگذر بی وقت شب کرد. علیجان آشنایی داد.

-          زائو داریم ، آمده ام سراغ  بانو (سبزعلی  خنساء)

لحظه ای بعد علیجان افسار الاغ را که مرکب مرحومه  خیرالنساء دختر سبزعلی شده بود، در دست گرفت و به سمت کلاته  بابا احمد شتاب گرفتند.

نخستین شعاع طلایی آفتاب  چهاردهم مردادماه  قله ارم بزرگ (اورون) را برق انداخته بود که اولین صدای گریه نوزاد از مطبخ کلبه تابستانی (مشتی آقمحمد) شعف به جان شنوندگان و شکر بر زبان حاضران جاری ساخت.

قابله خیرالنساء دختر سبزعلی (سبزعلی  خنساء) مژده داد که نوزاد پسر (پور) است.

زنان با فریاد مژده عمو شدن  به علیجان دادند. قاصدی روانه شهر شد تا تلگراف برای علی بابا بفرستد که پسرت دنیا آمد.

آفتاب نیمه تابستان درخشان می تابید که علیجان  قابله خیرالنساء  را به کلاته حیدر برگرداند.

مادربزرگ حکم کرد نام (آقندلی) بر نوزاد نهند. این سومین نوه پسری او بود که برایش نام (آقندلی) انتخاب می شد. (آقندلی) خاطره عشق بزرگ مادربزرگ بود که 27 سال بعد از مرگ همسرش هنوز خاموش نشده بود.

به همین سادگی دفتری گشوده شد، نمی دانم در ماوراء دنیا بر این دفتر چه عنوانی نوشتند، اما نام دنیایی صاحب این دفتر (آقندلی پسر علی بابا) بود.

این دفتر، دفتر آزمون من بود. 52 سال است که باز است. نمی دانم تا کی باز خواهد بود؟

دلم خوش است که قبولم! نه آنکه همیشه از آزمون سربلند در آمده باشم. دلم خوش است که ممتحن سختگیر نیست.

رقیب رانده از درگاه ممتحن بارها و به اصرار مرا به غفلت از آزمون می خواند.

خدایا می دانم که تقلب در هرجایی نمره منفی بدی دارد اما از تو می خواهم تو خود راه تقلب برای قبولی بانمره عالی در این آزمون بزرگ برایم باز کن.

  • ۹۷/۰۹/۱۷
  • محمد علی سعیدی

تولد

نظرات (۷)

ایول
عالیه
خوب بود
دسخوش.
جالب بود
...

عالی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی